محمود سیف(سروده: فجر دیگر)
" فجر دیگر "
کاش می شد عشق را از سر نوشت
از یــــلان بی سر و پیـــــکر نوشت
کاش می شد عقــــــده ها را وا کنیم
از ته دل خنده ای شیــــوا کــــــــنیم
کــــاش می شد دست ها را باز کرد
از جدایـــــی شکوه هــــا آغـاز کرد
کــــاش می شد با قلم پرواز کـــــرد
این نوای نــــی به عالـــــم ساز کرد
کاش می شد درد را معنـــــــــا کنیم
چشم نابینـــــای خود بینا کنیــــــــــم
کـــاش می شد از حـــــریم یار گفت
از دو چشـــــم مست آن خمــار گفت
کاش می شد عشق ما از نــــور بود
دلبـــــران ما همه یک جــور بــــود
کاش می شد این قلــم ها را شکست
نی قلم ها ، این علم ها را شکســـت
کاش می شد با قلــــــم ها می نوشت
از امیــر سبـــــز تنهـــا می نـــوشت
کاش می شد بــــوسه بر راهش نهیم
مرهمــــی بر سینـــه و آهــش نهیــم
کاش می شد این زبان و گــــوش ما
می شنید و می زد آنچه نوش مـــــا
کــــــاش می شد بیرقــــی برپا شود
فجــــــر دیگــــر از فـــرج پیدا شود
کاش می شد سیـــف ما تنهــــــا نبود
عشـق ما محصور این تن ها نبــــود
محمود سیف (آذر 1394)