سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سیف ما قلم ما

وبلاگ سیف ما قلم ما و سیف دیروز قلم امروز صرفا برای رفاه دانشجویان و دوستداران دانش است شاید توانسته باشم در حد توان خدمتی به جامعه کرده باشم.

ماه و پلنگ

طُلُوع بیداری(اشعارمحمود سیف):

برگرفته از کانال تلگرامی نویسنده وبلاگ


پلنگم زل زده بر چشم ماهی
زند چشمک به ماهی ماه گاهی

پلنگ از شوق خود زد چنگ بر آب
به ناگه موج بُرد هم ماه و ماهی

#محمود_سیف

چه مهتابی چه ماهی چه پلنگی
چه دریایی چه ماهی چه نهنگی

شده صید نهنگ آن بچه ماهی
نشد صید پلنگ آن مه درنگی

#محمود_سیف

 


معرفی کتاب های چاپ شده و در دست چاپ محمود سیف

به نام خدا

کتاب: نظریه دولت جهانی مدینه فاضله محمود

کتاب: کجا آرام گیرم من؟

از نویسنده وبلاگ به چاپ رسید.

برای تهیه کتاب به شماره09166654943 پیامک بزنید

دو کتاب تحت عناوین:

از مجنون تا لیلی

مُلکِ المُون

در زیر چاپ و در آینده نزدیک عرضه میشود.


شیر چالاک. محمود سیف

 

?? شیر چالاک??

نیخُوم  که وا مُو  بیایی  تا  به سَرِ خاک
خاکِنِ  وُر  سَر   بُکنی  سینه  کنی  چاک

نیخُوم  که  سیم غش  بُکنی با ساز چپی
وا مشت به سینه بِزنی سّر خل و خاشاک

نیخُوم   که   بعدِ   رّهدِنُم   سیم  بِگِریوی
خّرِه  بِنی وِ  شوُنه هات،  تیه   کنی   پاک

سرِ   مِزارِ   مُو   بِنیت   یِه  شیر   سنگی
نیخُوم کُتّل،  نیخُوم بِگیت دُندالِ غمناک

ایخُوم   اّلن  وِ تِم  بُویی  وا یّک  بِخندیم
دس بزنیم،  شادی کنیم،  کّر  گوش ناپاک
 
وا  یّک  بِریم  سر  بِزنیم  وِ فّک  و  فامیل
زِ   دیریمُو   نُوئه    دِلاسو    کُوک   پِرناک

میخ     دِوارِ     بِزِنیم    وِ   مین      بیشه
بجز  خدا  ز  هیچ  کسی  هم  نِکنیم  باک

بّلیطانِه   جّم   بُکنیم   سی  وّخت   تنگی
نونِ  بّلیط  دُرُس   کنیم   وِ   زیر  او  تاک

شِلار   دّبیتِ   بپوشیم ،  چُوغانِه    گُردِه
گِیوهانِه  تنگ  بُکنیم،  چی   شیر  چالاک

قطار    ببندیم     و    تِفنگانِه،     حّمایل
سیف  وِ  دستُ  ، بُکنیم،  هّنیسه  کولاک

محمود سیف
23 اسفند1400

 

 


باز باران محمود سیف

??باز باران ??
باز باران
باز ناله
آه و افغان فراوان
می خورد بر بام گونه
من درون خویش تنها
ماتم و غم
دیده پر آب
رود اشکم راه فتاده
از درون چشمه پیدا
هر دم و هر بازدم هم
هق هقی گردیده همراه
رقص لبها
مشت و سیلی
آسمان صورتم هم گشته نیلی
یادم آرد روز باران
گردش چشمان به هر سو
زیر طاق هر دو ابرو
بر لب جو
در دلم شوری و غوغا
بر دو راهی
زار و خسته
دست بسته
یک دو سایه ایستاده در کنارم
پر افاده
با قلاده
گاه گاهی تازیانه می خورد بر پشت و سینه
صورتم از مشت و سیلی گشته نیلی
زمزمه می کرد با من هق هق من
سیل باران
با دو صد شعر و ترانه
چشمه ها جاری زهر سو
شد خروشان
قطره ها گردیده دریا
سیل جاری گشته از جو
جویی از خون
رودخانه
از کرانه تا کرانه
زیر پوتین های سایه
از خیابان تا به کوچه
زمزمه آرام آرام
گشت فریاد
مشت با وی گشته همراه
کوی و کوچه
برزن و هر راه و بیراه
مرگ پوتین مرگ سایه
مردن هر تازیانه
با دو پای پر ز تاول
می دویدم شاد و خرم
قطره ها هم چون شکوفه
می زند هر جا جوانه
گشته دریا
شد روانه
دست من می گشت رنگین
از سپیدی، سبزی و سرخی لاله
هر چه را دیدم من آنجا بود دلکش بود زیبا
از افق سر زد طلوع تیغ تیز روشنایی
مرگ سایه مرگ ظلمت
مرگ دیو و تازیانه
بر لبم آمد شکوفه رقص رقصان
هق هقم دیگر نه ناله
گشته فریاد
می خورد بر بام هر کاخ و فسانه
باز باران
باز باران
کرده ویران شادی اما می رود خانه به خانه
می دهد مژده طلوع صبح صادق
زندگی آمد دوباره
پاره می کرد ابر با غرش
نسیمی با ترانه
با فرشته تو بخوان اینک
سرود عاشقانه
از رهایی
از طلوع زندگی و شادمانی
باز باران
باز باران
زندگانی
هست زیبا، هست زیبا، هست زیبا
گر تو هم قدرش بدانی
شعر باران: محمود سیف
????????????????????
https://t.me/joinchat/AAAAAEU5epRPfgwDTQB3wQ


سروده: کوی یار از محمود سیف

    *** کوی یار***
به هر سویی نظر کردم نشانی دیدم از کویت
قد  و بالای طنازت،  زنخدان  و  مهین  رویت
چو  پروانه  همه عشاق  گرد شمع تو جمع اند
مثال  گل عزاری  تو،  همه  مدهوش از  بویت
کجا  آرام  گیرم  من...؟  کنار آن سیه چشمان
کمی   بالاتر   از  گونه،  به  زیر  طاق  ابرویت
چو  جاری  ژاله  درّین  کنی از   نرگس مستت
چه  عاشق ها که می چینند لاله از لب جویت
نشستم  بر  لب  لعلت،  زهش   آرام   بوسیدم
که  نا گه  آن کمان تو، فکندم  سوی  گیسویت
زدم  چنگی به  تاری،  تا  که تاری آمدی چنگم
شدم  مستانه  از بویت، اسیر  تاری  از  مویت
تکان  دادی و  نا گه شد  هراسان طره و زلفت
رها  شد  تار   از  چنگم،   فتادم  روی  بازویت
پری هر شب خوابم، چه افسون کرده ای ما را
پریشان  خاطرم  کرده  کلام  و  ورد  جادویت
گرفتی  جان   من  اما  مسیحایی   دمیدی  تو
همین  را به  که تا  محشر نگاه سیف بر سویت
       **شعر: محمود سیف - 1397/12/7**

 


سروده اشک. محمود سیف

M. Saif:

(  اشک   )

اشک کی بارد خدا از بام چشم

تا رهی باشد به چشمه جام چشم

این همان چشمی که تو کردی عطا

پس چرا گردیده وی در دام چشم

عشق را بر من هویدا ساز و بس

تا ببارد نرگس زرفام چشم

من چرا غافل ز اسرار دلم

دل که دارد رازها با نام چشم

این گوهرهایی که در دل مدفن است

کن برون یا رب ز دال و لام چشم

زین قفس کی پر زند مرغ دلم

شاید آن دم کو رهد از وام چشم

دیده را باید مطیع دل نمود

دل امیری بایدش نی رام چشم

چشم اگربا دل بگردد همنشین

سیف کی گردد اسیر کام چشم

 محمود سیف، بهار 97


محمود سیف ( سروده : بداند و نداند)

  به احترام ملا احمد نراقی(ره) 

« بداند ونداند »

دیــــــــروز نراقــــی ز نداند و بداند

از بهــر خدا این سخـــــن خیر براند

امـــروز کــه ما هم ز بدانـــد و نداند

راندیــم کلامــی کــه به ادوار بمــاند

آن کس که بدانــد و بدانــد که بدانــد

گــــردن به دم تیغ نهـــــد زنده نماند

آن کس که بدانـد و ندانــد که بدانـــد

کی تشنه بماند؟ چو خواهد که ندانــد

آن کس که بداند و بخـــواهد که بداند

بیچـــاره شود کــاش که دیوانه بماند

آن کس که بداند و نخـــواهد که بداند

هجـــرت بکند تا اثــرش هیـــچ نماند

آن کس که ندانـــد و ندانــد که ندانـــد

چو رمه دراین دشت دمی خود بچراند

آن کس که ندانــــــد و بدانـــد که نداند

اسب حیــــل خویش به گیتی بجهــــاند

آنکس که نداند و بخـــواهــــد که بداند

قصاب چــــــــو گاوی سر او را ببراند

آنکس که نداند و نخواهـــــــد که بداند

زین مهلکه طـوبــی که جان را برهاند

دیروز که نراقــــــــــی ز نداند و بداند

سر داد سخن خواست ز جهلت برهاند

امـروز که «سیف» هم ز بداند و نداند

گر پنـــد دهد خواست که جانت نستاند

شعر: محمود سیف – زمستان 94


دکتر محمود سریعالقلم، «سی ویژگی ایرانی مطلوب»

در ادامه سلسله مطالب «سی ویژگی»، دکتر محمود سریع‌القلم، این‌بار «سی ویژگی ایرانی مطلوب» را به رشته تحریر در آورده است.


 ویژگی های مورد تصریح دکتر سریع‌القلم به شرح زیر است:

1. بسیار کم حرف می‌زند چون کار و فعالیت به او فرصت حرف زدن نمی‌دهد.

2. وقتی با مشکلی روبه‌رو می‌شود، دیگران را سرزنش نمی‌کند.

3. به ندرت در رانندگی بوق می‌زند.

4. در پی قهرمان‌شدن نیست.

5. از ادب و تعارف برای پوشاندن ضعف‌های خود استفاده نمی‌کند.

6. مسئولیت کوتاهی‌ها و اشتباهات خود را با صراحت می‌پذیرد.

7. آنقدر قابل پیش‌بینی است که دیگران به او اعتماد می‌کنند.

8. آنقدر نیاز‌های خود را معقول کرده‌ که از دروغ‌گفتن بی‌نیاز شده است.

9. اگر در قراری یک دقیقه دیر کرد از میزبان عذرخواهی می‌کند.

10. تا می‌تواند در مورد دیگران قضاوت نمی‌کند و به کرات می‌گوید من نمی‌دانم.

11. در میان غیرایرانیان، همه جذب نظم، کرامت و دانش او می‌شوند.

12. از عملکرد خود ناراضی است و بسیار کم در مورد خودش صحبت می‌کند.

13. محال است آشغالی روی زمین یا به بیرون پرت کند.

14. دفترچه‌ای دارد که در آن ضعف‌های خود را نوشته و برای اصلاح آنها برنامه دارد.

15. با رقیب و مخالف خود مانند رفتار پیامبر برخورد می‌کند.

16. در گوشه‌ای از منزل او، پرچم ایران دیده می‌شود.

17. فعالیت در محیط بین‌المللی را فرصتی برای یادگیری و اثرگذاری می‌داند.

18. حسادت نمی‌کند چون به قواعد خلقت و اهتمام انسان‌ها معتقد است.

19. بدگویی کسی را نمی‌کند چون می‌داند در مورد ضعف‌های خود می‌تواند 10 صفحه بنویسد.

20. در هفته با 10 نفر تماس می‌گیرد و احوالپرسی می‌کند بدون اینکه با آنها کاری داشته باشد.

21. جهان‌بینی خود را به تناسب مخاطب تغییر نمی‌دهد.

22. زندگی خود را با رنگ‌های شاد، گل، هنر موسیقی تزئین کرده است.

23. از تأیید دیگران بی‌نیاز است.

24. در ماه حداقل یک کتاب را با دقت و نشانه‌گذاری تمام می‌کند.

25. هر وقت با او ملاقات می‌کنیم متوجه می‌شویم از دفعه قبل انسان بهتری شده‌ است.

26. برای حفظ سلامتی خود، برنامه منظم دارد.

27. هر آجری در زندگی خود روی آجری دیگر گذاشته با زحمت بوده و نه با رانت.

28. به قدرت و سمت به عنوان فرصتی برای بهبود وضع زندگی خود نگاه نمی‌کند.

29. با ایرانیان دیگر بسیار همکاری و از تعارض، درگیری و اختلاف با آنها پرهیز می‌کند.

30. دایره معاشرتی او با افراد توانمند و غیر مطیع است.


فکر کنید و... بعد بگویید

                 
 
هر زمان شایعه ای روشنیدید و یا خواستید شایعه ای را تکرار کنید این فلسفه را در ذهن خود داشته باشید :
 

در یونان باستان سقراط به دلیل خرد و درایت فراوانش مورد ستایش بود. روزی فیلسوف بزرگی که از آشنایان سقراط بود،با هیجان نزد او آمد و گفت :  سقراط میدانی راجع به یکی ازشاگردانت چه شنیده ام؟
 
سقراط پاسخ داد : " لحظه ای صبر کن.قبل از اینکه به من چیزی بگویی از تومی خواهم آزمون کوچکی را که نامش سه پرسش است پاسخ دهی." مرد پرسید : سه پرسش؟ سقراط گفت : بله درست است. قبل از اینکه راجع به شاگردم بامن صحبت کنی،لحظه ای آنچه را که قصدگفتنش را داری امتحان کنیم.
 
اولین پرسش حقیقت است. کاملا مطمئنی که آنچه را که می خواهی به من بگویی حقیقت دارد؟ مرد جواب داد :" نه،فقط در موردش شنیده ام ."سقراط گفت : "بسیار خوب، پس واقعا نمیدانی که خبردرست است یا نادرست.
 
حالا بیا پرسش دوم را بگویم،" پرسش خوبی" آنچه را که در موردشاگردم می خواهی به من بگویی خبرخوبی است؟ " مردپاسخ داد :" نه، برعکس…" سقراط ادامه داد :" پس می خواهی خبری بد در مورد شاگردم که حتی درموردآن مطمئن هم نیستی بگویی؟" مردکمی دستپاچه شد و شانه بالا انداخت.
 
سقراط ادامه داد :" و اما پرسش سوم سودمند بودن است. آن چه را که می خواهی در مورد شاگردم به من بگویی برایم سودمند است؟" مرد پاسخ داد :" نه ، واقعا…"سقراط نتیجه گیری کرد :" اگرمی خواهی به من چیزی رابگویی که نه حقیقت داردونه خوب است و نه حتی سودمند است پس چرا اصلا آن رابه من می گویی؟!!

 


رنگ قلم- شاعر محمود سیف گراوند

تقدیم به کاندیداهایی که بدون ریا و فقط بخاطر آگاهی مردم مظلوم ولایی و خدمت خالصانه  

و صادقانه پا به عرصه انتخابات میگذارند و نمی خواهند با زر و زور و تزویر ملت مسلمان  را با  

خود  و برای رسیدن به اهداف شومشان همراه کنند و نمی خواهند مردم مستضعف  

را نردبان ترقی خود قرار دهند.

به امید طلوع بیداری و آگاهی مردم نجیب و شریف لرستان (ازنا و دورود)

*محمود سیف ستاد نداشت* 

رنگ قلم

شیــــــــرهای بیشـــــه جنــــــــگاوری

پیشتــــــازان صــــــــــــلاح و داوری

ســــــــــــربــــــداران ره آزادگـــــــــی

ای سلحشـــــوران شـــور و بنـــــــدگی

ای گــــــوارای وجـــــــــود نابــــــــتان

نام ایـــــــران صیحــــه و فریادتــــــان

بیــــــرقت بر قلــــــه ها افراشتـــــــــه

نام ایــــــــزد مرکــــــــزش آراستــــــه

مــــــــردی می آید قلــــــم در دست او

می زند بر فـــــرق هر دون و عــــــدو

آنکـــــه در اوهــام پست ومهتــــریست

نزد ما گویــــی که پست و کهتریســـت

کــــی بــــه دنبـــــال مقــــام و قدرتیــم

در ره مــــــردم به فکــــــر خدمتیــــــم

ماعلمـــــــــدارن پیـــــــــکر پــــاره ایم

سینــــــــــه چاکـــــــان ره جانانــــه ایم

این لوا آییــــــــن ناب احمـــــــدی است

سـرخ و سبز و با سفیدش سرمدی است

رنگ سبزش رنگ عشق و زندگی است

کــی تو بینی در سفیــــــــد آزردگــــــی

رنگ سرخــــــش رنگ راه انبیـــاست

رنگ ســــــرهای جـــــــدای کربــلاست

رنگ ســــــرخ با آبی آغشتـــــه نبـــود

رنگ سبــــــــز ما ز حیـــــــله پر نبـود

دشمـــــــــن مکار با رنگیــــن کمـــــان

می زند تیشــــــه به ریشــــه این زمـان

خیـــــــز از جا کی زمان خفتـــــن است

بر عــــــدو و خصــــم آری گفتــن است

هوشیـــــــــــاران ره ایـــــــــران زمیــن

با زر و تــزویر و زور کرده کمــــــــین

سیف مـــــی آید قـــــــلم ها شد پدیــــــد

رنگ ما سرخ است و سبز است وسفید

سروده: محمود سیف - زمستان 93